پیش از این در مورد سفره نذری حضرت خضر در پستی جداگانه توضیح مختصری ارائه داده بودم. به سفره بی بی حور، بی بی نور و بی بی سه شنبه نیز جسته و گریخته اشاراتی کرده بودم. آنچه در مورد سفره بی بی حور ذهن من را به خود مشغول ساخته امکان تفکیک اجزای آن است. به طوریکه کاچی این سفره نیز محبوبیت و شهرتی به اندازه خود آن سفره دارد،در ادامه طی دو بخش ابتدا گزارش توصیفی مختصری از نحوه تهیه این کاچی که توسط آقای امیرحسین برمکی تهیه شده است را ارائه داده و در ادامه توضیحی در مورد خود این سفره های آیینی ضمیمه خواهیم کرد*:

"رسم بوده در روز سه شنبه حاجتمندی که حاجت روا شده بساط پخت نذری را برپا کند و کاچی ای را که متبرک به نام دو بانوی پاکدامن بوده به عنوان برکت و نشانه قبولی حاجت به حاجتمندان زن تقدیم کند.صاحب نذر که همیشه یک خانم بوده است به نیت سپاسگزاری و رواج این نذر عده ای خاص را دعوت می کند و در حضور ایشان به پختن می پردازد. بانوی صاحب نذر آرد را برای پخت کاچی بو می داد(البته کمتر از زمانی که برای حلوای معمولی صرف می شود)و روغن را به آن اضافه می کرد و در نهایت آب شکر و زعفران را در آن می ریخت. دور دیگ کاچی، بانوان حاجتمندی که نباید باردار باشند جمع می شدند و با خواندن ذکر و دعا در به هم زدن کاچی شریک می شدند تا خودشان هم حاجت روا شوند و بانی  پخت در سه شنبه ای نزدیک باشند. پخت این کاچی به حرمت رعایت آداب اولیه که  به باور مردم بی بی حور و بی بی نور اجرا کرده اند باید در اتاق یا فضایی تاریک که دریچه ای به سوی آسمان ندارد، باشد و هیچ مرد یا حتی بچه پسر یا زن باردار که احتمال می رود بچه اش پسر باشد نباید شاهد پخت این نذر باشند و یا از آن بخورند. کاچی در فضایی تاریک که با نوری کم یا شمع روشن شده و در بالای سر دیگ،  سینی شامل ظرف آب و آیینه و حنا و سرمه دان  و شمع قرار دارد پخت می شد. کاچی بعد از پخته شدن فقط در بین ساکنین اتاق پخش می شد و از اتاق بیرون نمی رفت و حتی شستشوی ظروف کاچی نیز در همان مکان سربسته انجام می شد. از این کاچی به غیر از اهالی آن مکان تاریک کسی نباید بچشدو بانی کاملا متوجه است که شرایط پخت و بعد از آن رعایت شود چرا که این مراسم کاملا زنانه است (آن هم نه همه زنان). در باور مردم به ویژه مناطق خاصی از استان اصفهان این کاچی نظر کرده است و پخت آن جزء آیین ها و مراسم خاص روزهای سه شنبه است."

یکی از ویژگی های این سفره و سفره های هم خانواده آن نقل یک داستان به جای استفاده از اوراد مذهبی است، در ادامه دو روایت مختلف از این داستان را مشاهده خواهید کرد:

بي بي سه شنبه از زنان نيکوکار و با ايمان معاصر با بي‌‌بي حور و بي‌بي نور بوده که در روز سه شنبه به دنیا آمد، در روز سه شنبه ازدواج کرده و در روز سه شنبه از دنيا رفته است.
در زمانهاي قديم مردي بود که يک دختر داشت و زنش مرده بود. مرد زن ديگري گرفت و اين زن با دختر سازگار نبود.
روزي نامادري خود را به ناخوشي زد و به مرد گفت: دختر تو بدقدم است و بودن او در اين خانه براي من شگون ندارد. اگر ميخواهي بيماري رهايي پيدا کنم بايد دخترت را به بيابان ببري و سر به نيست کني.مرد نادان که اين زن را بسيار دوست مي‌داشت، چارهاي جز اطاعت نديد و دختر را سوار بر اسب کرد و به نقطه بسيار دوري در بيابان زیر درختي خوابانيد و خود به طرف شهر حرکت کرد.وقتي دختر بعد از چند ساعت بيدار شد، پدرش را صدا زد و جوابي نشنيد. يکه و تنها به هر طرف دويد. وحشتزده به‌دنبال پدر گشترفت و رفت تا به جنگلي رسيد. در آنجا ناگهان چشمش به خيمه سفيدي افتاد. جلو رفت و ديد سه زن به شکل حوري کنار چشمه‌اي هستند. جلو رفت و سلام کرد. آن زنان که بيبي حور، بيبي نور و بيبي سه شنبه بودند، با مهرباني جوابش را دادند و از احوال او پرسيدند. آن زنان مقدس پس از شنيدن سرگذشت او گفتند اگر مي‌خواهي روي آسايش ببيني و از ظلم زن پدر خلاص شوي و به مرادت برسي باید آش بي‌بي‌حور و بي‌بي نور بپزي.دختر پرسيد اين آش را چطور ميپزند و آنان گفتند: همين که حاجتت برآورده شد، ميروي از هفت زن فاطمه نام، مقداري آرد و حبوبات آن آش ميپزي و بين زنان محله تقسيم ميکني. سپس طرز پختن آش را به او ياد دادند و ناگهان از نظر ناپديد شدند.دختر بسيار خوشحال شد و پيش خود نذر کرد که اگر از اين جنگل نجات پيدا کند و از دست زن پدر خلاص شود و به زندگاني راحتي برسد، سفره بيندازد.هنوز دختر در اين خيالات بود که ناگهان ديد سه سوار از دور پيدا شدند و به سوي او آمدند. اين سوارها پسر پادشاه مملکت و پسر وزير و پسر قاضی بودند. چشم پسر پادشاه به دختر افتاد يک دل نه صد دل عاشق او شد. جلو آمد و به او گفت: اي دختر ما از راه دور آمده ايم و تشنه‌ا‌‌يم،دختر کاسه اي آب به او داد. پسر پادشاه از دختر خواست همراهشان برود و دختر را بر اسبش سوار کرده با خود به قصر برد.
بعد از چند روز هم دختر را به عقد خود در آورد و به اين ترتيب دختر به خوشبختي رسيد.روزي دختر به يادش آمد که نذري کرده است، پس تصميم گرفت هر چه زودتر نذر خود را ادا کند. ولي چون عروس پادشاه بود و نميتوانست روي هفت طاقچه از طاقچه‌هاي قصر مقداري از انواع حبوبات را گذاشت و چادر به سر کرده و از هر طاقچه مقداري حبوبات گدايي مي‌کرد.مادر شاهزاده او را ديد و هراسان به پسرش خبر داد و گفت پسر جان اگر ميخواهي شيرم را حلالت کنم اين دختر گداصفت را بيرون بينداز. ببين چقدر پست عادت گدايي کردن را فراموش نمی کند.پسر پادشاه با عصبانيت نزد دختر رفت تا موضوع را بررسي کند. وقتي وارد ديد دختر ديگي روي اجاق گذاشته و مشغول پختن آش است .لگد محکمي به ديگ زد و آشها را روي زمين ريخت. دختر به گريه افتاد و او را نفرين کرد.روز بعد پسر پادشاه با پسر وزير و پسر قاضي به شکار رفتند. يکدفعه پسر پادشاه آن دو را گم کرد و تنها ماند. هر چه جستجو کرد آنها قصر برگشت. در ميان راه همينطور که به فکر فرو رفته بود، ناگهان صدايي از پشت سر خود شنيد. سر برگرداند، کسي نبود. اول ترسيد، اشتباه کرده است. اما چند قدم ديگر که رفت باز همان صدا به گوشش رسيد. دوباره سر برگرداند، باز هم کسي نبود. در اين موقع چشمش ديد سر بريده پسران وزير و قاضي به دو طرف ترک اسبش بسته شده است. وحشتزده بر اسب هي زد و با سرعت به طرف شهر رفت. همه تصور می کردند که او آنها را کشته و بنابر اين پادشاه دستور داد او را به زندان بياندازند.
چند روز بعد، زن پادشاه که ميخواست به ديدار فرزندش برود، دختر به او گفت به پسرت بگو اگرآن روز به ديگ آش من لگد نميزدي به  این روز نمی افتادی حالا هم اگر ميخواهي رهايي بيابي عقيده پيدا کن و نذر کن که بعد از نجات از زندان آش بپزي . يقين بدان که از زندان خلاص ميشوي.پسر پادشاه وقتي اين حرف ها را شنيد و فهميد که به خاطر نفرين دختر گرفتار شده، به مادرش دستور داد که فورا برود و ديگ آش را بار بگذارد هنوز آش حاضر نشده بود که خبر دادند پسران وزير و قاضي پيدا شده اند. همه خوشحال شده و به شادي پرداختند و پسر پادشاه هم از زندان آزاد .در مورد اين سفره قصه ديگري نيز در منطقه رواج دارد که به شرح زير ميباشد؛
در گذشته‌هاي دور روزي پسر پادشاه براي شکار به کوه ميرود. در آنجا دختري را مي بيند و او را با خود به خانه آورده و در زير زمين زنداني بوده در آنجا مقداري آرد پيدا کرده و مشغول تهيه حلوا ميشود که پسر پادشاه سر ميرسد و با لگد ظرف محتوي حلوا را به گوشهاي روي لباس پسر مي ريزد. دختر بسيار دلشکسته و غمگين شده و پسر پادشاه به دربار ميرود. از قضا در آن روز فردي در دربار به قتل او مي گردند. آن تکه حلوايي که روي لباس پسر ريخته بود تبديل به قطره خون شده بود و همه فکر ميکنند پسر قاتل است و او را به به فکر فرو رفته و به ياد ظلمي که به دختر روا داشته ميافتد. براي او پيغام ميفرستد که اي دختر از همان نذري که براي خود کردي از کارم پشيمانم. دختر سه تا بيبي سه شنبه نذر پسر ميکند و او بلافاصله آزاد ميگردد.__
در نمونه ای دیگر از این قصه دختری هست که به تحریک زنی دیگر، مادر خود را می‌کشد و مادر به قدرت بی بی سه شنبه به شکل گوساله ای در می‌آید و همین گوساله دختر را نزد سه بی بی معجزه گر راهنمایی می کند و پس از کش و قوس های فراوان، سرانجام بی بی سه شنبه باعث می شود دختر به همسری پسر پادشاه در آید. پس از گذشت ماجراهایی، بر حق بودن بی بی سه شنبه برای دختر و شوهرش ثابت می شود و صاحب سفره که خود به قدرت بی بی سه شنبه به مراد دل رسیده است از او می خواهد که سایر نذرکنندگان را نیز به مراد دل برساند.
این روایتی است که در کنار سفره، به جای اوراد و اذکار مذهبی نقل می شود اما نحوه برگذاری این سفره بدین شرح است:
سفره اي فقيرانه که وسائل را با تهيه از هفت خانه که فاطمه نام در آنها باشد تهيه مي کنند.. برگزاري آن به اين ترتيب است که سه سه شنبه مي بايد اين سفره پهن شود. دو عدد آن قبل از برآوردن شدن حاجت و سومي بعد از برآورده شدن پهن مي شود. با آردي که از خانه هاي ياد شده گرفته اند حلواي کم رنگي پخته شده و در بشقاب مي‌گذارند. در کنار آن بشقاب‌ها مقداري نان هم گذاشته و دعايي مانند دعاي توسل خوانده مي شود. بعد از آن داستاني که مربوط به بي بي سه شنبه است نقل می گردد.
 
نحوه برگزاری سفره بدين ترتيب است كه دو، سه‌شنبه متوالي سفره را مي‌اندازند و سه‌شنبه سوم را گرو نگه مي‌‌دارند بعد از برآورده شدن حاجت، سفره سوم را مي‌اندازند. خوراكي‌هاي اين سفره شامل نان و پنير، سبزي و كاچي مي‌باشد. لازم به ذكر است كه نقل قصه بي‌بي سه‌شنبه توسط خانم مداح بخش اصلي مراسم محسوب مي‌شود
نحوه گستردن آن به اين شکل است که صاحب نذر از روز صبح روز سه‌شنبه روزه مي‌گيرد و بعد از پايان مراسم دعا و نياش در هنگام ظهر با خوردن كاچي افطار مي‌كند ، سه شنبه هنگام غروب آفتاب در گوشه خلوتي از خانه، سفره پاکيزهاي پهن ميکنند و مواد ظرفي آرد، ظرفي شکر يا خاکه قند براي تهيه حلوا، کليه حبوباتي که براي تهيه آش لازم است، ظرفي نمک، ظرفي آب، نان و پنير و سبزي، و تسبيح و آينه.
پس از نهادن اين وسايل بر سفره، صاحب نذر وضو گرفته، دو عدد شمع در طرفين آينه روشن مي‌کند. ابتدا در کنار سفره دو رکعت نماز حاجت خوانده و سپس خارج شده و در را قفل ميکند. تا روز بعد هيچکس نبايد وارد آن اتاق شود و گاهي خود آن فرد نيز تا روز بعد روزه ميگيرد .معتقدند هر شود، نيمه شب بي‌بي سه شنبه يا بي‌بي حور و بي‌بي نور آمده و بر روي آرد و نمک انگشت ميگذارند. به همين سبب صاحب نذر وارد اتاق مي‌شود تا ببيند روي آرد و نمک اثري ديده مي‌شود يا نه.
گاهي ميگويند نمک شيرين شده و شکر کمي شور مي‌شود.
بعد از پايان يافتن مراسم سفره با استفاده از حبوبات اماج تهيه مي‌کنند و آرد داخل سفره را با مقداري ديگر آرد مخلوط کرده و حلوايي به نام قماقمي‌پزند. حلوا و آش را بايد در محل نيمه تاريکي بپزند و به قول خودشان "آسمان نبايد ببيند."
حبوبا ت را نیز در جایی مي‌شويند که آسمان نبيند و آب آن را در نهر يا جوي آب روان مي‌ريزند. هيچ مردي نيز نبايد از محتويات سفره بخورد و حتي زنان باردار فرزندشان پسر شود، نبايد بر سر سفره حضور يافته و يا چيزي از آن بخورند. چون معتقدند باعث کوري يا به زندان افتادن مردان و پسران می‌شود. ظهر هنگام آش و حلواي آماده شده را برسر سفره مي‌نهند و مهمانان که همگي بايد از زنان مومنه و با تقوا و دختر با ايمان باشند، دور سفره مي‌نشينند. سپس زن روضه‌خوان شروع به خواندن"سوره الرحمن " مي‌کند و بعد از خواندن اين سوره، قصه بي‌بي سه‌شنبه" را تعريف مي‌کند.
وسايل مورد استفاده اين سفره عبارتند از:
سفرهاي پاکيزه و معمولا سفيد رنگ، آرد، شکر يا خاکه قند، نمک، آب و بيد مشک، نان و پنير و سبزي، حبوبات، قرآن، جانماز و مهر و تسبيح، مهمترين شاخصه اين سفره قصه آن است که در موقع انداختن سفره و انجام مراسم نذر بايد توسط يک نفر نقل شود. اين قصه ريشه اساس آن نذر اين سفره براي رهايي زندانيان از بند بسيار کارساز خواهد بود. اهميت آن به حدي است که بيشتر زمان مراسم سفره را به خود اختصاص می دهد. اين سفره به سبب سادگي و قابليت انجام در همه اماکن در ميان عامه زنان از رواج زيادي برخوردار است.
آیین این سفره روزهای سه شنبه برگزار می شود. صاحب سفره زنی است، که اگر در دوران عادت به سر نبرد، گوشه‌ای از آشپزخانه و معمولا سر تنور را با آستین خود جارو می‌زند، مکان را تاریک می‌کند، سنگی را در جای جارو شده قرار م‌ دهد و روی آن قدری کندر آتش می‌زند و خود روزه می‌گیرد. پس از پختن اوماج و نان فطیر و روشن کردن یک چراغ روغنی، قصه سفره را می‌گوید و با خوردن خوراکی‌هایی که حالا متبرک شده‌است روزه‌اش را می‌گشاید. این سفره کم و بیش پنهانی محسوب می‌شود و غیر از صاحب سفره تنها چند زن دیگر در آن شرکت می‌کنند.
در توصیفی دیگر نقل شده برای اجرای ای مراسم يك سفره سه گوش سفيد را گوشه‌اي از آشپزخانه پهن مي‌كند. در هر گوشه اين سفره قدري «آويشن» و «نقل» مي‌ريزند. قدري هم كنجد ،«شكر»و«كشمش» هم باز در سه گوشه اين سفره بر روي سفره مي‌ريزند. «هُلماچ» نيز درست مي‌كنند و به همراه «سيروگ» و «كماچ مردگون» در هر گوشه سفره قرار مي‌دهند. هر نوع ميوه‌اي هم كه در آن فصل باشد سه قاچ مي‌كنند و هر قاچ را در يك گوشة سفره مي‌گذارند. سه ظرف جداگانه حاوي نمك ، شكر و «آب و آويشن» از هم در ميان سفره مي‌گذارند. نوعي نان فطير به نام «حُشوا»‌هم از ديگر مواد سفره خواهد بود.يك شاخة كوچك از انار شيرين تازه و اگر شاخه نبود خود انار شيرين تازه را هم داخل كاسة «آب و آويشن» مي اندازند. وقتي قصة بي‌بي‌سه‌شنبه را مي‌گويند ،‌دختري نابالغ اين شاخة كوچك انار را با هر «بله» گفتن به بدنة كاسة «آب و آويشن » مي‌زند. 
این نذر بین زنان شیروانی بجز در ماههای محرم و صفر در بقیة ایام سال ادا می شود و غذای آن نوعی آش محلّی است و حضور مردان در سر سفره و خوردن آش برای آنها ممنوع است .
سفره بی بی نور نیز شبیه سفره حضرت زهرا است . این سفره باید دور از نور و در غروب انداخته شود و هفت دختر باکره باید در کنار این سفر بنشیند.

آش نذرى اين سفره را با مقدارى آرد و شکر درست مى‌کنند پس از پختن آن‌را طبخ و دم مى‌کنند و صبح دو سه زن مؤمنه روى آن‌را برمى‌دارند و در بشقاب بين بانوان تقسيم مى‌کنند.


*: این داده ها حاصل جمع آوری  بوده و هیچ بخشی از آن با مشاهده مستقیم من شکل نگرفته است. در صوررتیکه شما امکان حضور در مورد مشابهی را داشتید می توانید داده های خود را با من به اشتراک گذاشته و به تکمیل این روایت کمک کنید.