آسیب های آیینی
بخشی از آیین ها، به خصوص در مواردی از آیین های گذر، زنان آسیب های جسمی بسیار دردناکی را متحمل می شوند.بخشی از این آسیب ها دارای پیشینه نسبتا روشنی هستند، به عنوان مثال زنان قبیله مورسی یا زنان قبیله آپاتانی برای فرار از بردگی، دزدیده شدن یا تجاوز گروه های متخاصم خواهان ایجاد عیبی در ظاهر خود شده و به مرور آن عیب ظاهری در قبیله، ملاکی برای زیبایی قرار گرفت.
در مواردی مانند زنان قبیله کایان و رسم بستن پاهای زنان در چین بیشترین تاکید بر جنبه "زیبایی" است . در هر دوی این مناطق زنان طبق الگوهای زیبایی شناختی رایج جامعه خود تن به آسیب های جدی جسمی می دهند. علیرغم عدم اشاره به پیشینه این الگوها،به نظر می رسد چیزی بیش از زیبایی صرف در پس این آسیب رسانی های عمدی وجود دارد.
در آخرین دسته ای که در این پست به آنها اشاره خواهم کرد مشخصا با مثله کردن و آسیب رساندن به اندام های جنسی زنان روبرو هستیم. دو مورد از این آیین ها اتوکردن سینه دختران و ختنه کردن آنهاست. در این موارد همچون مورد فرعی که در بستن پای دختران در چین به آن اشاره شد، هدف از بین بردن شهوت و میل جنسی زنانه است.
جدا از هر بحث فمینیستی، چرایی این رفتارها برای خود من مسئله بسیار مهمی است. زنان نسل اندر نسل میل جنسی خود را قربانی می کنند و نکته قابل توجه در اغلب این آیین ها آن است که توسط مادران برای دختران در یک جمع زنانه و تحت مناسک خاصی انجام می شوند. اغلب دختران در کودکی طی آیین خاصی تحت این اعمال قرار گرفته و به نوعی مثله می شوند.علیرغم خشونت آشکار این آیین ها و پیامدهای وحشتناک آنها هنوز هم مادران( و نه پدران یا مردان قبیله) دختران خود را وادار به تبعیت از آن می کنند. من فکر می کنم این قربانی بزرگ به هدف خاصی انجام می شود، زیبایی یا تجارت برده می تواند یکی از توجیهات این آیین ها باشند ولی به نظر نمی رسد که تنها دلیل کافی باشند. حتی در مواردی مثل گروه اول، ترس از تجاوز زنان را به این کار وادار کرد و شاید اگر کمی واقع بین تر باشیم ترس از انجام عمل جنسی با بیگانگان، مردان قبیله را به سوی ایجاد نقص در زنانشان سوق داد، نقصی که بعدها از طرف همان مردان ملاک زیبایی دانسته شده و بر ارزش و اعتبار زنانی که تن به آن داده بودند افزود.
آنچه در مورد تمام این زنان مشترک است مقبولیت آنها به عنوان همسری شایسته است. در قبیله مورسی هر چه اندازه بشقاب بزرگ تر باشد دختر مهریه بیشتری طلب می کند و مردان بیشتری خواهان ازدواج با او هستند. در موردی مثل ختنه دختران نیز این عمل تضمینی برای باکرگی دختر دانسته شده و دخترانی که ختنه شده اند اقبال بیشتری در یافتن همسری شایسته و برخورداری از مهریه بیشتر خواهند داشت.چنانکه مشخص است زنان نیز در طولانی مدت این آسیب های دردناک را نه به عنوان نقص، بلکه به عنوان حسن خود می شمرند.*
*این پست کامل نیست و بعدها دوباره در مورد این آسیب ها خواهم نوشت.
سکوت عجیب!
روز پیش برای مشاهده یک مجلس مختلط راهی محل گردهم آیی دراویش گنابادی شدم. دراویش این گردهم ایی را با اصطلاحی خلاصه "مجلس" می نامند. در مجلسی که من دیدم زنان در اتاقی جدا از مردان می نشینند. این اتاق با دو لایه پرده حریر از اتاق مردان جدا می شود. آنچه در این مجلس برای من بسیار عجیب بود عملکرد انفرادی خانم ها بود. خانم ها در سکوت کامل در حالیکه چشمان خود را بسته بودند یا به زمین چشم دوخته بودند به نوای آواز مردانه ای که اشعار مولانا را می خواند گوش می کردند یا بعضا اشک می ریختند.
اثری از تکرار یک ذکر یا همکاری آنها، چنانکه پیش از این در سایر مجالس دیده بودم نبود. در این مجلس نه تنها حرف زدن تابو بود، بلکه حتی نگاه کردن به یکدیگر نیز عملی ناپسند محسوب می شد. هر کس در افکار و اذکار قلبی خود غوطه ور بود. این روند تا زمان ادای فریضه نماز ادامه داشت. خانم ها نماز خود را فرادا خواندند. هر کس با پایان یافتن نمازش سجاده اش را جمع کرده و دوباره ساکت و ساکن در گوشه ای می نشست.
آنچه برای من بسیار قابل توجه بود نوعی یکدستی منزلتی بین این خانم ها بود.همه روی زمین نشستند و به طرز یکدستی ساکت بودند. حتی هنگام پذیرایی ساده مجلس با چای و قند دختری که مسئول تعارف کردن و جمع کردن استکان ها بود با وسواسی عجیب سعی داشت از تولید هر صدایی جلوگیری کند. در مجالس پیشین به سرعت تفاوت های منزلتی بین خانم ها را می دیدم و متوجه می شدم کدام افراد از بیشترین سهم منزلت و اعتبار بین سایرین برخوردارند. در این مجلس همه با هم برابر به نظر می رسیدند. رفتار خانم ها یا اگر دقیق تر بگویم سکون و سکوت خانم ها باعث می شد هیچ کدی در مجلس رد و بدل نشود. کدهای ناپیدایی که به طور دقیق روابط بین افراد را مشخص کرده و جایگاه هر فرد در این روابط را نشان میدهند.
سمنو پزان
"سمنوپزان یک مراسم قدیمی و مذهبی است که معمولا نزدیک فصل بهار و به یمن نو شدن سال برای تهیه سمنوی سفره هفتسین اجرا می شود. ماده اصلی سمنو، برکت زمین، گندم مرغوب پوست نکنده است که ابتدا باید پاک و غربالگری شده تا دانه های شکسته، جو و دانه های سیاه از آن جدا شود.گندم پاک شده شسته و با آب نیمه گرم یا ولرم خیس داده می شود. به مدت 24 ساعت گندم خیس خورده را در کیسهای نخی و سفید ریخته و برای جلوگیری از خشک شدن،هر چند ساعت کمی آب به صورت افشره روی آن پاشیده می شود. کیسه های نخی محتوی گندم را روی آبکش قرار می دهند تا گندم نگندد. گندم با همین شرایط دو روز در کیسه های نخی می ماند؛ بعد از دو یا سه روز، با شروع ریشه زدن گندم ها، آنها را از کیسه خارج کرده و به مدت سه الی چهار روز درون سینی یا سبدی قرار داده و با پاشیدن آب، آنها را دائما مرطوب نگه می دارند؛ هرگز نباید آب به میزانی بر روی گندم ها افشانده شود که زیر آنها آبی باقی بماند و موجب گندیدگی گردد و تنها مرطوب نگه داشتن آنها کافی است.
وقتی گندم به این حالت رسید موعد سوهان شدن گندم فرا می رسد که به دو روش است: برخی آن را چرخ کرده و شیره آن را به عنوان سوهان گندم آماده پخت سمنو می کنند و بعضی توده گندم ریشه زده را تکه تکه کرده و خشک می نمایند. این تکه های خشک شده ، آسیاب شده و به عنوان سوهان گندم خشک آماده پخت می گردد(حالت دوم هم از نظر طعم و هم از نظر گسترگی اجرا بر مورد اول اولویت دارد).
در هنگام شروع به پخت سمنوی نذری، صاحب نذر که اصولا بانوان هستند، شخصا یا با توسط بانویی پاکدامن عمل آب زدن سوهان را انجام می دهند. "آب زدن سوهان" یا خمیر کردن آن به این معناست که به ازای هر کیلو سوهان، 8 کیلوگرم آرد معمولی گندم و 20 کیلو آب به آن اضافه می شود. در حقیقت مواد تشکیل دهنده سمنو سوهان گندم، آرد گندم و آب است. این مواد باید طی 14 ساعت و در 3 مرحله پخته شوند. منظور از سه مرحله، "برچیده شدن آب" در هر نوبت بهم زدن مرتب مواد که "سرخ کردن" نام دارد و اضافه کردن دوباره آب به آن تا بدست آمدن رنگ مطلوب و طعم شیرین است.در نیمه شب درب پاتیل سمنو گذاشته و خاکستر چوب ها روی درب ریخته می شود تا سمنو لای "خُل"(خاکستر داغ) پخته شود.
اما آنچه از همه مراحل پخت مهم تر است مراسمی است که با سمنوپزان همراه گشته است؛ از آغاز کار یعنی با شروع پاک کردن گندم، بانوی صاحب نذر بعد از استحمام و پاکی بدن، با ذکر و خواندن اسماء الهی کار خود را آغاز می کند و تا روز پخت ایشان هر روز با ذکر و دعا همراه می شود، اما روز پخت مراسم خاص خود را دارد. بعد از اذان صبح و خواندن نماز و ستایش، بانویی پاکدامن که قبل از اذان استحمام کرده و وضو گرفته است شروع به "آب زدن سوهان"، همراه با خواندن دعای توسل می کند و در تمام مدت پخت ، اصلی ترین همراهی کنندگان، بانوان هستند که با خواند ذکر و دعا و حاجت طلبی سمنو را بهم می زنند.
یکی از مهم ترین بخش های مراسم "دم انداختن" سمنو پیش از اذان صبح روز بعد است.صاحب نذر سینی محتوی حنا، سرمه دان، آینه و شمعدان را برای حضور و افاضه حضرت زهرا آماده می سازد و روی پاتیل سمنو قرار می دهد.هنگام برداشتن درب پاتیل که با ذکر صلوات و اسماء الهی همراه است، حضار شاهد نقشی مشابه دست بر سطح سمنو هستند که برای ایشان نشان از دست حضرت زهراست. هنگام پخش کردن نذری آنچه برای همه قداست دارد بهره مند شدن از سمنوی تبرک یافته زهرا(س) و حنای ایشان است. "
چنانکه مشاهده می کنید نقش کلام در این آیین که مشخصا یک آیین تولیدی (اگر بتوان آن را اینگونه نامید) است نیز بسیار پررنگ جلوه می کند. خانم ها در تمامی مراحل با تکرار اذکار مقدس این رابطه و فضای جادویی را حفظ می کنند. حضور فرد مقدس و نقش موثر او در فرآیند آیینی در این آیین نیز همچون بسیاری از آیین های مذهبی به عنوان نشانه ای از پذیرفته شدن نذر تلقی می گردد. یکی دیگر از مواردی که با خواندن این گزارش برای من جلب توجه می کرد حضور دوباره حنا در یک آیین زنانه است. پیش از این در پستی جداگانه به اهمیت حنا در آیین های زنانه اشاره ای گذرا کرده بودیم و اگر فرصتی بود در آینده به طور مستقل به این مورد به عنوان یکی از عناصر کاربردی تکرار شونده در آیین های زنانه و چرایی آن خواهیم پرداخت.
*گزارش فوق تا حد امکان به نسخه اصلی وفادار مانده و سعی شده بی هیچ
دخل و تصرفی نقل شود.
ویکتور ترنر، ساخت اجتماعی و جماعت واره
چوکَر خونه
در زمان قدیم با فرا رسیدن بھار از روز اول تا سیزدھم نوروز، خانم ھای سنگسری با پشت سر گذاشتن زمستان وفارغ شدن از کارھای پشم ریسی و بافتن پارچه ھای پشمی برای رفع خستگی و رنج کار، خانه ای را در نظر می گرفتند که در آنجا با رقص و شادی ساعتی از رنج روزگار فارغ بمانند .
خانه ی مورد نظر می بایست حیاط بزرگی داشته باشد و مرد خانه در سفر باشد و فقط زنان و کودکان اجازه حضور در این خانه را داشتند. یکی از خانه ھایی که در محله زیارت قدیم ھر سال برای شادی در نظر می گرفتند متعلق به فردی بود معروف به قدم مندلی، که خودش در کویر نزد حشم ھا بود و خانمش به نام قدم خجه (خدیجه قدم) که زنی پاک نھاد بود و اجازه می داد به طور رایگان این جشن و شادی در حیاط خانه اش برگزار شود .و اما شرح بازی:
یکی از خانم ھا لباس مردانه می پوشید و چوبی به دست می گرفت و نقش چوپان را بازی میکرد و چند بچه ھم نقش گوسفند ھا را بازی می کردند، یکی از خانم ھا ی میان سال نقش ارباب را بازی می کرد. ارباب از چوپان می پرسید : چرا گله را به چراگاه نمی بری ؟
چوپان می گفت: کفش ندارم ! به او کفش می دادند،
دوباره از اومی پرسیدند چرا گله را به چراگاه نمی بری؟
چوپان می گفت شلوار ندارم. ارباب به او شلوار می داد. باز می گفت:
کت ندارم. ارباب به او کت می داد. بعد چوپان با صدای بلند می گفت: من زن ندارم. ارباب دست یکی از دختر ھا رامی گرفت و به چوپان می داد. در این ھنگام ھمه ی حاضرین از بزرگ و کوچک کف می زدند و شادی می کردند وسپس عروس و داماد را روی صندلی می نشاندند، دایره ی زنگی مرتب نواخته می شد و زن ھا دو به دو با ھم میرقصیدند و ھمزمان ھر یک از زن ھا و دختر ھا که در کنار ایستاده بودند را دعوت به رقص می کردند. “ساخته شوی” و “قردار شوال” لباسھایی بود که زنان در این مراسم می پوشیدند .
در یکی از این روز ھا نگارنده در سن کودکی برای تماشا به این خانه می رفت با زنی به نام خورشید خانم، زن حاج محمد حسن(یکی از معتمدین زیارت) که حدود ۶٠ تا ٧٠ سال سن داشت روبرو شد که به طرف خانه ی یاد شده می رفت. در بین راه به دوستش رسید پس از احوال پرسی دوستش از او پرسد کجا می روی؟ گفت: "چوکَر خونه" می روم و ادامه داد:شادی و رقص برای آدم لازم است، رنج تن را در می کند. ( سما تنی رنج د بر بنده )
نمونه ای از اشعاری که چوپان در این مراسم می خواند:
من نمی چرانم این گله ر ا
بز و بزغاله ر ا
میش با بره ر ا
بز صاحبمرده ر ا
من نمی چرانم این گله را …*
گزارش فوق که بی هیچ دخل و تصرفی نقل شده است، ما را به موارد متعددی آگاه می سازد. یکی از این موارد تکرار جشن بهاره زنان در قالب یک جشن شادمانه است. در این مورد نیز همچون مورد آب اسک ما با بازسازی نوعی حکومت، توسط زنان روبرو هستیم. متأسفانه گزارش توصیفی ناقص و الکن بوده و به شیوه خاطره نویسی نوشته شده است و از این رو اطلاعات محدودی را در اختیار مخاطب قرار می دهد. از این رو با توجه به همین داده های محدود به توضیح چند مورد خواهیم پرداخت:
در این جشن نیز ما با جمعی زنانه روبرو هستیم که یک بارگاه را، بر خلاف نمونه های مشابه دیگر، نه در میدان اصلی شهر، بلکه در یک منزل شخصی بازسازی می کنند. جشن آشکارا زنانه است و از حضور مردان و پسران در آن ممانعت به عمل می آید، متأسفانه در این گزارش ذکر نشده است که مردان همزمان با اجرای آیین توسط زنان، به چه کاری مشغول می شوند و یا در صورت تخلف و حضور در مکان اجرای جشن زنان با چه مجازاتی روبرو خواهند شد؟ این آیین همچون سایر نمونه های خود با رقص و آواز و شادی زنان همراه است. این قسم آیین ها در تقسیم بندی فعلی خود به عنوان آیین های غیر مذهبی زنانه در نظر گرفته می شوند. این آیین ها به ویژه در بهار و در آستانه شروع سال جدید اجرا می شود. اگرچه به نظر می رسد که در نگاه اول بتوان آنها را جزء آیین های "هرج و مرج"، در آستانه نو شدن سال در نظر گرفت؛ ولی با مرور دوباره شواهد و تطبیق تاریخ اجرای کنونی این قسم آیین ها ، متوجه می شویم که تاریخ اجرای آنها در بهار( و نه به طور مشخص در حوالی تاریخ تحویل سال نو و در خمسه مسترقه) است. به نظر می رسد با توجه به تفاوت های اقلیمی در مناطق مختلفی که این آیین در آن اجرا می شود، بهار به معنای شروع گرم شدن زمین و رستن گیاهان بیش از یک مناسبت تقویمی مد نظر قرار می گیرد.
نکته دومی که باید به آن توجه نمود عنوان این آیین است. با توجه به تحقیقات محلی که شخصا انجام دادم، متوجه شدم اجرای این آیین سالهاست که منسوخ شده و امروزه حتی پیرزنان سنگسری هم چیزی از آن به خاطر ندارند. اما این بین، نام این آیین همچون اصطلاحی برای نشان دادن "شلوغی" ، "شادی پر سر و صدا" و " جایی که زنان و کودکان بی محابا با هم دمخور شده و با صدای بلند شوخی می کنند" از سالیان دور تا امروز در گویش سنگسری باقی مانده است.
در گفتگویی با یک خانم سنگسری متوجه شدم واژه "چوکَر" در گویش سنگسری به معنای بازی است. ایشان بامثالی شرایط و موقعیت استفاده از این اصطلاح را تصویر کردند:" شرایطی که زنان و کودکان بدون در نظر گرفتن سن و موقعیت اجتماعی با هم به هلهله و شادی می پردازند (یا به اصطلاح با هم قاطی می شوند و شلوغ می کنند)، به عنوان تشر به آنها گفته می شود: " چه خبر است؟ مگر اینجا چوکَر خونه است؟" (نقل از خانم ترکیان)
بنا به اظهارات همین خانم در این اصطلاح "خونه" نه به معنای منزل بلکه به معنای خان و ارباب است.(به خانه در گویش سنگسری "کِ" گفته می شود) به همین ترتیب اگر کسی از خاندان خان باشد با پسوند "خونی" شناخته می شود مثل محمد علی خونی و...
با این اوصاف می توان اسم این مراسم (چوکَرخونه) را خان بازی معنا کرد.نکته ای که ذکر آن ضروری به نظر می رسد این است که طبق گفته های ایشان این مراسم در منزل خان با بزرگان ده انجام می شد.
* به نقل از سایت سنگسر نیوز
بانیان مقدس
تجربه مستقیم من از حضور در این مجالس، و مقایسه نقش های فعال برای یافتن نقش های کلیدی، من را به شناخت نقش بانی به عنوان یکی از مهم ترین نقش ها هدایت کرد. بانیان چنان که ذکر شد، معمولا در صدر مجلس روی مبل یا صندلی* یا در مورد بانیان مجالس عمومی پشت یک میز خطابه، و در نزدیکی خانم مجری جلسه** می نشینند. آنچه اهمیت آنها را تضمین می کند نوعی نگاه مقدس انگارانه به این بانیان است. در موارد متعدد با خانم هایی روبرو شدم که نذر خود را نه برای سفره، بلکه به طور مستقیم برای بانی آورده بودند.از جمله این نذورات می توان به کتب مقدس مثل قرآن و مفاتیح پارچه، شکلات و شیرینی، عرقیات گیاهی و ... اشاره کرد.
در مواردی(به خصوص در مجالس عمومی) زنان پس از ورود و پیش از خروج به دست بوس بانی می روند، دست، شانه، گوشه پیراهن یا حتی گوشه های میز او را می بوسند و به جمع وارد یا از محیط آن خارج می شوند. نکته ای که ذکر آن لازم است باور بانی به تقدس خویش می باشد.در واقع این نگاه از هر دو سمت جاری و حاکم است . به عنوان مثال در یک مجلس خصوصی، خانمی به عنوان نذر برای بانی یک کتاب قرآن هدیه آورد و بانی به راحتی نذر او را نپذیرفت و اعلام کرد:" قرآن دارد و مفاتیح می خواهد". در شرایط عادی به نظر می رسد پس دادن نذر کاری خلاف عرف و عادت باشد ولی در این مورد و موارد اینچنینی افراد به راحتی در مقابل خواست بانی تسلیم می شوند.
از دیگر ویژگی های بانیان می توان به اعتقاد راسخ آنها به واسطه فیض بودن خودشان، عنایت ویژه فرد مقدسی که مجلس به نام اوست به سفره آنها و حاجت دهی مجلس آنها اشاره کرد. به عنوان مثال می توانم به بانی یک مجلس مولودی اشاره کنم که با لحنی شوخ به خانم های حاضر در جمع می گفت "می خواهم جلوی موهایم را سبز رنگ کنم تا از سال آینده به کاکل من دخیل ببندید". علیرغم لحن شوخ خانم،اعتقاد راسخی بین او و خانم های حاضر، مبنی بر حاجت دهی مجالس مذهبی این خانم وجود داشت.
مواردی که ذکر شد تنها اشاراتی به اهمیت یک نقش در این آیین ها دارد. در این مرحله هنوز هیچ تحلیل قابل استنادی در مورد چرایی اهمیت این نقش ندارم. شاید ( و فقط شاید) این نقش از الگویی بسیار کهن به جا مانده و بانی جایگزین نقش مهم دیگری شده است.
* در مطلبی جداگانه به اهمیت موقعیت و محل نشستن خانم ها در یک مجلس اشاره خواهم کرد.
** در مطلبی جداگانه به نقش مجریان جلسه و اهمیت حضور و ادبیات ویژه آنها اشاره خواهم کرد.
تقسیم وظایف در یک نمونه از آیین های زنانه
بیشتر آهنگ ها به زبان عربی خوانده میشد و متآسفانه من تسلط کافی به این زبان ندارم ولی یکی از آهنگها برای من آشنا بود؛ تصنیف عاشقانه و بسیار معروف "حبّک یا عیونی" که اینبار در وصف حضرت فاطمه خوانده می شد. خانمها با همان شدتی که در مراسم روضه گریه میکردند و سینه میزند، در این مراسم کل میکشیدند و دست میزدند.
بعد از گذشت نیم ساعت تصمیم گرفتم سری به آشپزخانه بزنم. پیش ام حیدر(چای ریز مجلس) رفتم و از او استکانی از چای معروف ذغالیاش خواستم. با اولین جرعه و احساس طعم زعفران در آن، متوجه شدم تمام شرایط برای به وجود آمدن فضایی شاد، با در نظر گرفتن کوچکترین جزئیات رعایت شدهاست. با عوض شدن ریتم آهنگ از آهنگی ملایم به آهنگی بسیار پرشور عربی متوجه شدم در آشپزخانه شور و هیجان خانمها به شکلی متفاوت از محیط خارج از آشپزخانه جلوه گر میشود، دختران صاحب خانه و چند خانم جوان دیگر با دستمالهای سبزی که به دست گرفته بودند به اجرای نوعی رقص دسته جمعی مشغول شدند. ام حیدر خانم جوانی را بین آنها به من نشان داد و با لهجه شیرین عربی خود گفت: " الآن چند ساله که بچه میخواد، هی نمی شود، تو هم برایش دعا کن" بعد برایم توضیح داد که همان خانم در مجالس عزا و روضه صاحب مجلس چای پخش میکند و در مجالس مولودی "شادی" میکند. از ام حیدر پرسیدم: منظورتان از "شادی میکند" چیست؟ در جواب گفتند:" ببین دیگر!همین کاری را که میبینی، میکند." (ام حیدر به همان رقص ویژه اشاره میکرد).این رقص با رقص معمول عربی تفاوت مهمی داشت، برخلاف رقص معمولی که ما از زنان عرب می شناسیم رقصی غیر اروتیک بود، و کمی به رقص دسته جمعی زنان کرد شبیه بود.
در این مجلس به 2 پست جدید برخوردم، یکی" تنبکنواز" و دیگری" کِلکش" بود. این 2 نفر پشت و کنار اِلویه(زن سیده ای که برای برگزاری مجلس دعوت شده بود) مینشستند. خانم جذابی در این مجلس تنبک مینواخت؛این تنبک شامل ظرف پلاستیکی بزرگی بود که چند قاشق و چنگال رو انداختن توش و همزمان صدای تنبک و دایره زنگی می داد، او گاهی به علت خستگی (یا من باب تعارفی مؤدبانه) تنبک را به دست بعضی از خانمهایی که در آن راهرو نشسته بودند میداد.، ولی در بیشتر زمان مجلس خودش این وظیفه را به عهده داشت و اِلویه را با نوای تنبکی( که بسیار ماهرانهتر و پر قدرتتر از سایرین نواخته میشد) همراهی میکرد .در کنار او، خانم جوانی پشت الویه میایستاد و کل میکشید؛ با شروع کل او تمام خانمها متوجه میشدند زمان کل کشیدن فرا رسیدهاست و آن بخش از آهنگ را با کلهای ممتد خود همراهی میکردند.*
با آنچه ذکر شد و با توجه به گزارش های شخصی دیگری که از مجالس زنانه تهیه کرده ام به نظر می رسد ما با تقسیم بندی بسیار دقیقی از وظایف روبرو هستیم. هر خانم به واسطه حضور نقشی تعریف شده را بر عهده می گیرد. برخی در اجرای عمومی مراسم دخیلند و برخی در بخش تدارکات و سازماندهی. ولی آنچه این بین بسیار جالب توجه است این تفکیک قانونمند حوزه ها و تاثیر حضور خانم ها در هر بخش بر نوع مشارکت آنها در آیین می باشد؛ به طوریکه به نظر می رسد ما با نوعی اجرای یک آیین فرعی در آیین اصلی یا یک جامعه مستقل در جامعه آیینی خود روبرو هستیم.
* بخشی از گزارش توصیفی شخصی از یک مجلس مولودی زنانه در اصفهان
علم بهتر است یا...
خسته و کلافه از کتابخونه بر می گشتم، هوا گرم و بار من هم حسابی سنگین بود. آخر تونستم یه نسخه از "صور ابتدایی حیات دینی" دورکیم رو پیدا کنم، یه نسخه از "تمایز" بوردیو رو هم برای خودم خریدم، به اضافه چند جلد کتاب دیگه...ظهر شده بود و می دونستم تا نرم خونه از ناهار خبری نیست، مجبور بودم برم خرید. از میوه فروشی نزدیک خونه کمی خرید کردم و راه افتادم.در حالیکه زیر لب به خودم و مانتو و مقنعه ای که نمی تونستم کنترلشون کنم و هرچی انسان شناس که می شناختم بد و بیراه می گفتم، با یه دستم بوردیو و دورکیم رو می کشیدم و با دست دیگم بادمجون و سیب زمینی و پیاز رو... . اگر کمی خستگیم کمتر بود حتما از تصور قیافه خودم خنده ام می گرفت ولی تو اون حال فقط به این فکر می کردم که سیب زمینی که شعور نداره، نمی تونه تصمیم بگیره ولی انسان شناسای عزیز می تونن کمی از هجم افاضات گهر بارشون بکاهند که کسی مجبور نشه مثل من با اون قیافه خنده دار کتابای واقعا سنگین اونها رو دنبال خودش بکشه!
پیوست: شاید بهتر بود می گفتم علم سنگین تر است یا...